شاخصها و معیارهای بیابان زایی (3)
در سال 1987 ميلادی، گزارشی با عنوان « آيندة مشترک ما[1]» از سوی دانشگاه آکسفورد منتشر شد که برکامة[2] گذشت بيش از 16 سال، هنوز چيزی از قدرت و اعتبارِ بينش حاکم بر روح کلمات آن، کاسته نشده است؛ در آن گزارش میخوانيم: «زمين يکی است، ولی جهان يکی نيست؛ همة ما برای ادامة حيات خويش به يک بومسپهر متکی هستيم، با اين همه هر جامعه و هر کشور در تلاش برای بقا و سعادت خويش است، بدون آنکه به تأثير تلاش خود بر ديگران چندان توجهی داشته باشد.»
و اگر ادعا شود، روند کماکان شتابناک جريان بيابانزايی، در آغازين سالها از هزارة سوّم ميلادی، شاهدی است بر درستی گزارش آکسفورد، به نظر نمیرسد که سخنی به گزاف گفته شده باشد. ميليونها انسان آشکارا در معرض نيستی قرار گرفتهاند، مالاريا هنوز بيش از يک ميليون نفر را در سال از پا درمیآورد[3]؛ يک ميليون نفری که اغلب در آسيبپذيرترين سرزمينهای متأثر از بيابانزايی در آفريقا زيست میکنند. امّا بشر متمدّن و دانای شمالی، به جای چشمدوختن به چنين بحرانهای آشکاری در خارج از مرزهای خويش، کماکان با سماجتی تأسفبار، با دو برابر کردنِ توليد کربن در طول فقط سه دهة گذشته[4]، در انديشة دوام و سعادت انحصاری خويش است! آيا طغيانِ هر از چندگاهِ ويروسهای ناشناختهای نظيرHIV يا سارس و ... خود دليلی بر صحت درونمايههای انگيزشی دريافت آکسفورد نيست که همة ما برای ادامة حيات خويش به يک بومسپهر متکی هستيم؟