وضعیت ایران
به نام خدا
1- وسعت بيابانهای جهان و ايران:
چنانچه وسعت بيابانهای واقعی جهان را معادل زيستاقليمهای فراخشک (hyper arid) در تعريف UNEP(1997) درنظر بگيريم، يعنی مناطقی که متوسط تبخير و تعرق سالانة آنها دست کم 20 برابرِ ميانگين بارندگی سالانة آنها است؛ آنگاه مساحت بيابانهای واقعی يا خيلی خشک جهان بالغ بر 1/978 ميليون هکتار يا 5/7 درصدِ خشکيهای کرة زمين خواهد بود. موقعيت استقرارِ اين بيابانها نيز به طور عمده در کمربندِ 25 تا 35 درجة عرض شمالی و جنوبی بوده که از مهمترينِ آنها میتوان به صحرای بزرگ آفريقا، صحرای عربستان، کوير لوت و دشت کوير در ايران و بيابانهای ديگری در هند (منطقة راجستان) و آمريکای جنوبی (بيابانهای پرو و شيلی) اشاره کرد[1]. وسعت بيابانهای واقعی يا مناطق فراخشک ايران نيز برپاية مطالعة خليلی (1371) در طرح جامع آب کشور به 4/57 ميليون هکتار يا 5/35 درصدِ مساحت کشور بالغ میشود (جداول شمارة 1 و 2).
توزيع مساحت سرزمينهاي خشك در ايران، آسيا و جهان
جدول 1 مساحت: ميليون هكتار
جمع |
نيمهمرطوب خشك |
نيمهخشك |
خشك |
فراخشك
(بيابان واقعي) |
|
3/6147 |
7/1294 |
3/2035 |
2/1569 |
1/987 |
جهان |
1/1949 |
7/352 |
4/693 |
7/625 |
3/277 |
آسيا |
2/145 |
0/8 |
5/32 |
3/47 |
4/57 |
ايران |
توزيع درصد سرزمينهاي خشك در ايران، آسيا و جهان
جدول 2
جمع |
نيمهمرطوب خشك |
نيمهخشك |
خشك |
فراخشك
(بيابان واقعي) |
|
2/47 |
9/9 |
7/17 |
1/12 |
5/7 |
جهان |
8/45 |
3/8 |
3/16 |
7/14 |
5/6 |
آسيا |
7/89 |
9/4 |
1/20 |
2/29 |
5/35 |
ايران* |
برگرفته از: (UNEP، 1997 و خليلي، 1371)
*مساحت خشكيهاي كشور 1620051 كيلومتر مربع (جاماب، 1370) درنظر گرفته شده است.
2- وضعيت منابع آب کشور:
متوسط حجم آبي كه به صورت ريزشهاي آسماني، همه ساله بر خشكيهاي زمين ميبارد به 110 هزار ميلياردمتر مكعب (م م م) ميرسد؛ 8/63 درصد از اين مقدار، يعني حدود 70 هزار ميليارد متر مكعب، به صورت تبخير و تعرق مجدداً به نيوار باز ميگردد و مابقي، همان ذخاير قابل استحصال يا تجديدشوندة آب شيرينِ جهان را تشكيل ميدهند. قارة آسيا در اين ميان، هرچند كه تنها 7/32 درصد از مساحت خشكيهاي زمين را به خود اختصاص داده، ليكن بيش از 4/37 درصد از ذخاير آب شيرين قابل استحصال جهان را به ميزان 3/14961(م م م) در اختيار دارد و بدينترتيب، از وضعيتي مطلوبتر از متوسط جهاني برخوردار است.
از مقايسة استعداد آبي ايران با آسيا و جهان، آشكارا پارهاي از تنگناهاي طبيعي كشور نمايان ميشوند. نخست آنكه سرزمين پهناوري كه بيش از 2/1 درصد از سطح خشكيهاي كرة زمين، موسوم به اوست (همان طور كه از جدول شمارة 3 برميآيد)، هيچ گاه سهمي بيشتر از 37/0 درصد از كل ريزشهاي آسماني خشكيهاي جهان نداشته است. يعني ميزان قطرههاي آبي كه در اين كشور فرود ميآيد، حتي به يكسوم استحقاق طبيعي آن به نسبت وسعت سرزمين هم نميرسد.
دوّمين محدوديت به ميزان تبخير و تعرق واقعي مربوط ميشود كه از رقم نظير آن در مقياس جهاني، 5/6 درصد بيشتر است. درنتيجه، سبب تشديدِ نابرابري موصوف شده و تفاوت از ميانگين جهاني را، از يكسوم به كمتر از يكچهارم تقليل داده است. به بياني سادهتر، نهتنها هر متر مربع از خاك كشور، نزولات كمتري را دريافت ميكند، بلكه از همين مقدار ناچيز نيز، ميزان بيشتري تبخير رخ ميدهد. چنين است كه ملاحظه ميشود، آب قابل استحصالِ هر هكتار از وسعت 162 ميليون هكتاري خشكيهاي كشور با حدود 735 متر مكعب، به يكچهارم سهمِ آبي كه به طور متوسط از هر هكتار زمين در جهان (معادل3060 متر مكعب)، قابل بهرهبرداري است، هم نميرسد.
مقايسة استعداد آبي ايران با ميانگينهاي جهاني آن
جدول 3
|
مساحت (ميليون هكتار) |
ارتفاع نزولات (ميليمتر) |
حجم نزولات (م م م) |
حجم تبخير و تعرق (م م م) |
درصد تبخير و تعرق از كل نزولات |
حجم آب قابل استحصال |
درصد آب قابل استحصال از كل نزولات |
خشكيهاي زمين |
6/13012 |
831 |
110000 |
70180 |
8/63 |
39820 |
2/36 |
ايران |
0/162 |
243 |
400 |
281 |
3/70 |
119 |
7/29 |
برگرفته از: Postel(1997) و بولتنهای وضعيت منابع آب کشور (تماب)
افزون بر دو تنگناي ياد شده، پراكنش زماني و مكاني منابع آبي نيز از جملة موانع جدي مديريت و برنامهريزي پايدار در كشور به شمار ميروند. به عنوان مثال، استان كرمان با 7/11 درصد از مساحت كشور، فقط 5/4 درصد از ذخاير آب قابل استحصال را به خود اختصاص داده است، درحالي كه خوزستان با 6/3 درصد از مساحت كشور، نزديك به 30 درصد از كل آب قابل استحصال را در اختيار دارد. در افقي گستردهتر، آمارها نشان ميدهد كه 30 درصد از مساحت كشور، شامل نواحي شمال، غرب و جنوب غربي، حدود 69 درصد از منابع آبي قابل استحصال را به خود اختصاص دادهاند، آن هم در شرایطی که فقط از 56 درصد از حجم ریزشهای آسماني كشور برخوردارند. از بعد زماني نيز تغييرات حجم منابع آبهاي سطحي و زيرزميني كشور در طول سالهاي مختلف، چشمگير بوده است. مثلاً در يك بررسي 16 ساله (81-1365)، حجم سالانة منابع آبهاي سطحي كشور از 9/42 (م م م) در سال آبي 79-1378 تا 6/164 (م م م) در سال آبي 72-1371 متغير بوده است (جدول 4). اين ميزان تغيير – حدود 122 (م م م) – نشان از تغييرپذيري شديد حجم منابع آب سطحي از سالي به سال ديگر داشته و درنتيجه، بيانگر دشواري برنامهريزي در چنين شرايطي است.
در اين ميان، وضعيت حوضههاي آبخيز هامون و سرخس نسبت به چهار حوضة آبخيز ديگرِ كشور، غير قابل پيشبينيتر بوده، به طوري كه ضريب تغييرات آن به 1/53 درصد ميرسد. از اين نظر، حوضة مركزي با 74/33 درصد، كمترين تفاوت را با كل كشور (88/33 درصد) از خود نشان ميدهد. جداول شمارة (4) و (5) امكان مقايسة بهترِ وضعيت بارش و نيز حجم آبهاي سطحي كشور را به تفكيك 5 حوضة آبخيزِ اصلي فراهم آورده است.
همان طور كه از آن جداول آشكار است، ميزان تغييرات حجم آبهاي سطحي در مقطع ياد شده به حدود 3/1 برابرِ ميانگين ميرسد، درحالي كه در مورد تغييرات حجم ریزشهای آسماني، اين رقم از 9/0 برابرِ ميانگين تجاوز نميكند. يعني: ضريب تغييرات حجم آبهاي سطحي كشور به مراتب بيشتر از ضريب تغييرات حجم نزولات آسماني است؛ واقعيتي كه در بروز آن نقش عوامل انساني انكارناشدني است.
يك نكتة درخور توجه در اين ميان آن است كه با وجود چنين تنگناهاي آشكاري در بهرهمندي از پارهاي از مواهب طبيعي، ايران از امتيازات طبيعي و مزيتهاي نسبي ناهمتايي نيز برخوردار است، كه دستكم در كوتاه مدت توانسته پارهاي از محدوديتهاي اقليمي را خنثي ساخته و آبي درخور براي كشاورزي به ارمغان آورد. ارتفاع زياد فلات كوهستاني كشور، به همراه پارهاي از ويژگيهاي كمنظيرِ پيكرشناختي و زمينشناسي، در شمارِ آن امتيازها قرار دارد؛ مزيتي كه در صورت بكارگيري خردمندانة آن، ميتواند به صورتي مانا با بيشترين ارزش افزوده در خدمت ارتقاء كيفيت زندگي و مهار جريانهاي پسرونده قرار گرفته و توسعهاي پايدار به ارمغان آورد؛ موضوعي كه در ادامه بيشتر به آن خواهيم پرداخت.
[1] بيابانهای ديگری نظير بيابانهای جنوب غربی آمريکا، کالاهاری و استراليا نيز درجهان وجود دارند که در شمارِ بيابانهای خيلی خشک جای نمیگيرند.