مديريت خشكسالي يا خشكسالي مديريتي؟ مسأله اين است!
چندي پيش، يعني دقيقاً در بيست و دومين روز از مرداد ماه 1387، وقتي پاي سخنراني عباس كشاورز، معاون بازنشسته وزير كشاورزي در همانديشي تخصصي خشكسالي و پيامدهاي آن نشسته بودم، از شنيدن اين خبر كه حدود 11 ميليون تن يا 47 درصد TDNعلوفهي مورد نياز دام كشور در سال جاري به دليل خشكسالي كاهش يافته است، حيرت نكردم. مهندس كشاورز در همان نشست اعلام كرد: ما چارهاي نداريم جز آن كه – دست كم - يك تا دو ميليون تن علوفه در سال جاري وارد كنيم (موضوعي كه نگهدار اسكندري، عاليترين مقام مسئول در حوزهي مديريت مراتع كشور نيز در همين نشست تخصصي بر آن صحه نهاد). از همين رو، وقتي امروز مصاحبهي محمّد حسين انصاريفرد، مديركل روابط عمومي وزارت جهاد كشاورزي را خواندم كه در آن از واردات علوفه و جو به منظور شكستن قيمتها سخن گفته و مژده داده بود كه دولت ميخواهد قيمت علوفه را از كيلويي 500 تومان به 290 تومان كاهش دهد، باز هم حيرت نكردم.
امّا شما بگوييد: چگونه با چنين شرايطي ميتوان از كنار اين خبر به راحتي گذشت و چشم بر روي صف كاميونهايي كه علوفهي ايراني را به مقصد كشورهاي عربي آن سوي خليج فارس اهدا ميكنند، بست؟! آيا اينگونه ميخواهيم تراز صادرات غيرنفتي خود را افزايش دهيم؟!

ميگويند: در جهان امروز ديگر نميتوان از «هماهنگي» به عنوان يكي از وظايف «مديريت» نام برد؛ چرا كه در حقيقت، «هماهنگي» امروز، يعني: «مديريت».
و آنچه كه در صحنهي صادرات و واردات حيرتانگيز علوفه به كشور رخ داده است، شاهدي گويا در تشريح اين مدعاست كه آنچه كشور را بيش از خشكسالي اقليمي در تنگنا و فشار قرار داده است، «خشكسالي مديريتي» است!
همين.
به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.