چرا نبايد منابع طبيعي را سد راه توسعه پنداشت؟ - فرجام سخن
از آنجا که انتظار میرود با کاهش کيفيت محيطزيست، رفاه جامعه نيز دچار خدشهای آشکار شود، میتوان به تعريفي دقيقتر از مفهوم بومشناختی توسعهي پايدار رسيد؛ بازنمودی که مطابق آن توسعهي پايدار را میتوان به صورت بيشينهي مقدار مصرفی تعريف کرد که بدون کاهش در سه مؤلفهي ارزش خالص، کيفيت زيستمحيطی و ذخيرهي منابع تجديدپذير قابل حصول باشد. شايد بيدليل نباشد كه آمارتيا سن، برندهي نوبلِ اقتصاد سال 1998، به عنوان يكي از منتقدان جدي اقتصاد سنتی كه سالها در بالاترين سطوح تصميمگيري بانک جهانی نيز مشاركت داشته، در كتاب بحثبرانگيزش (توسعه به مثابه آزادي)، اعتراف ميكند: «بانك جهاني ميتوانست بسيار بهتر از آني عمل كند كه كرد[1].» وي به وضوح، ملاكِ قرارگرفتن صرفِ كارايي اقتصادي را (كه سالها از سوي بانكجهاني ترويج شده بود) ، براي ارزشگذاري پايداري جوامع، نفي ميكند و ارزشهاي ديگري همچون رويكردهاي اخلاقي[2] و زيستمحيطي را (بر مبنای اقتصاد بومشناختی) مطرح ميسازد[3] ؛ ديدگاهی که هفت سال پيش از آن نيز در فصل چهلم از دستور 21 کنفرانس ریو، به شکلی ديگر مورد اشاره قرار گرفته و به صراحت تصريح شده بود که نماگرهای متداولی مانند GNP (توليد ناخالص ملّی) به تنهايي نمیتوانند معرف سزاواری برای پايش ميزان پايداری در جوامع محسوب شوند. با الهام از روح چنين نگرشی است که هاردی (1999) شروطی را برای ارزيابی و آگاهی از ميزان پيشرفتِ جوامع در مسير دستيابی به توسعهي پايدار در نظر میگيرد که پارهای از آنها عبارتند از:
· ارزيابی سامانههای اجتماعی ، بومشناختی و اقتصادی ؛
· بررسی بازخوردهای منفی و مثبتِ ناشی از فعاليتهای انسانی، به شکلی که هزينهها و منافع اين فعاليتها برای بشر و بومسازگانها (به صورت مادی و معنوی يا پولی و غير پولی) معيّن شود ؛
· بررسی شرايط بومشناختی که زندگی وابسته به آن است.
با لحاظ چنين دريافتی، بايد ديد سازوکارِ اندازهگيری اين مؤلفهها که در نهايت برآوردی از وضعيت توسعهي پايدار در جامعهي مورد مطالعه را امکانپذير میسازد، چگونه است؟ اين پرسشی است که پاسخ به آن هيچگاه به راحتی طرحش نيست! برای همين است که تئودور پانايوتو در نخستين فصل از کتابی که به هدف معرفی و کاربستِ ابزارهای تحوّل در سال 1999 نگاشته است، با کمترين ترديدی فاش میسازد: «همهي کشورها ، مشتاق توسعهي پايدارند ، ولی فقط اندکی روش پيگيری و دستيابی به آن را میدانند و حتا تعداد کمتری برای تحقق آن دست به اقدام مؤثری زدهاند.»
و در فرجام اين جستار هفتگانه ، ميخواهم اين را هم اضافه كنم كه ظاهراً در اين ولايت ، رويكرد تصرف در طبيعت هنوز هم چنان دست بالا را گرفته و در انديشهي پارهاي از دولتمردان نقش بسته كه حتا همان اندك اقدامهاي مؤثر – به قول پانايوتو – رنگ باخته و فرصتها به دردناكترين شيوهي ممكن سوخته ميشود ؛ فرصتهايي كه در نگاه نخست ، برق اميد را دل عاشقان طبيعت روشن كرده بود ...
ديدم در آن كوير درختي غريب را
محروم از نوازش يك سنگ رهگذر
تنها نشستهاي؛
بيبرگ و بار، زير نفسهاي آفتاب
در التهاب،
در انتظار قطرهي باران
در آرزوي آب
ابري رسيد، چهرهي درخت از شعف شكفت.
دلشاد گشت و گفت:
«اي ابر، اي بشارت باران!
آيا دل سياه تو از آه من بسوخت؟!»
غريد تيره ابر ،
برقي جهيد و چوب درخت كهن
بسوخت!
و من هنوز ميپرسم: چرا چنين شد؟!
[1] در همين ارتباط، ژان زيگلر، در شمارهي اکتبر سال 2002 مجلهي لوموند ديپلماتيک، با طنزي گزنده نشان ميدهد که به رغم شکستهاي دردناک و فاجعهآميز، عملکرد نهادهايي نظير بانک جهانی براي جهان سوّم، چگونه رهبران آنها (به ويژه مسئولين بانک جهاني)، هر روز نظريههاي توجيهکنندهي جديدي ميآفرينند تا بتوانند جهت خطابههاي اعتراضآميزِ مخالفين را به نفع خود تغيير داده و در نهايت موفق شوند مسير حرکت اين ارگانها را همواره در چارچوب «توافقهاي واشنگتن» ثابت نگه دارند.
[2] منظور از اخلاق بومشناختی (Ecological ethic) آن دسته از اصول اخلاقی مربوط به زمين است که گرايش به ايجاد تعادل ميان نيازهای بشر و ساير شکلهای حيات، با هدف حفظ ظرفيت حامل سامانه دارد.
[3] تقريباً 10 سال قبل از آمارتيا سن، اقتصاددانِ ديگری به نام دالی (Daly) هم نظريهي مشهوری را عرضه داشته بود که بر مبنای آن: حل مسايل زيستمحيطی با استمداد از منابع اخلاقی و تربيتی و نه استمداد از منابع محيطزيست ميسر میشود (هندی، 1376). به هر حال چنين نگرشهايي سبب شد تا بانک جهانی هم نسبت به جذب اقتصاددانانِ مسلط به مبانی محيطزيست اقدام کند، به نحوی که شمارِ اين افراد که در استخدام بانک جهانی بودند، در سال 2002 به 174 نفر رسيد.